قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشيّت كه: قيامت برخاست!
هر طرف مى نگرم، روى دلم جانب تست
عارفم بيت خدا را، كه دلم قبله نماست
دشمنت كشت، ولى نور تو خاموش نشد
آرى آن نور، كه فانى نشود نور خداست
بيدق سلطنت افتاد كيان را، ز كيان
سلطنت، سلطنت تست كه پاينده لواست
نه بقا كرد ستمگر، نه به جا ماند ستم
ظالم از دست شد و خانه مظلوم به جاست
زنده را، زنده نخوانند كه مرگ از پى اوست
بلكه زنده ست شهيدى كه حياتش ز قفاست
دولت آن يافت كه در پاى تو سر داد ولى
اين قَبا، راست نه بر قامت هر بى سر و پاست
رفت و بر عرشه نى تا سرت اى عرش خدا
كرسى و لوح و قلم بهر عزاى تو بپاست
- چهارشنبه
- 12
- مهر
- 1391
- ساعت
- 15:40
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه