• جمعه 2 آذر 03

 قاسم نعمتی

متن شعر حضرت رسول(ص) -(پلک هاى کبود خود وا کرد )

759

پلک هاى کبود خود وا کرد 
دور تا دور خود تماشا کرد
اشک از گوشه دو چشمش ريخت
گريه بر گريه زهرا کرد 
زير لب يادى از خديجه نمود
صحبت از ان انيس غمها بود 
پير مرد عصا به دست حجاز 
بر دعا دست خويش بالا کرد 
ثقلين اين دو پايه دين را 
در نظام وجود ابقا کرد 
نور او در زمان جهل و کفر 
چهره اين زمانه زيبا کرد 
حرمت دختران زنده به گور 
خون دل خورد تا که احيا کرد 
تا بگويد على امام شماست 
فکر يک دست خط و امضا کرد 
يک نفر گفت ((الرجل يهجر))
اتش فتنه را مهيا کرد 
لحظه اخر اين رسول غريب 
محشرى را ز گريه بر پا کرد 
نگران غرور زهرا بود 
نظرى بر على تنها کرد 
دست و بازوى فاطمه بوسيد 
بعد هم توصيه به مولا کرد 
گفت زهرا امانت است على 
جمله اش را عجيب معنا کرد 
پرده از روضه ها کنار کشيد 
رازهاى نگفته افشا کرد 
گفت بايد على تو صبر کنى 
صحبت از ماجراى فردا کرد
گفت گويا به چشم ميبينم 
لگدى درب خانه را وا کرد 
ميخ در بين سينه جا خوش کرد 
زير در فاطمه چه اوا کرد 
فضه امد ميان اتش و خون 
جسم پا مال گشته پيدا کرد 
بار شيشه به پشت در افتاد 
بايد اين روضه را معما کرد
بعد از ان گفت تازه :وای حسين 
روضه هايش ادامه پيدا کرد 
صحبت از ان بريدن حنجر 
تشنه لب در کنار دريا کرد 
صحبت از نيزه و لبان حسين 
صحبت نحر ان گلو را کرد 
شمر با لشگرى که ترسيده 
سر ذبح حسين دعوا کرد 
ضربه هاى که پشت گردن خورد 
قامت دختر مرا تا کرد

  • پنج شنبه
  • 21
  • آذر
  • 1398
  • ساعت
  • 10:27
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران