• سه شنبه 15 آبان 03


متن شعر وسبک:واحد حضرت رقیه(س) -(اومدی بابا داری میبینی)

1341

اومدی بابا داری میبینی
میون غربت اسیرم

ازداغ اصغر ازتیروحنجر
بابایی دارم میمیرم
ابربهارم بارون میبارم

باباجون کجابودی تاببینی
موی منو آتیش زدن
گشواره غارت میبردن 
رحم ندارن شامیاخیلی بدن

هرکی صورت منو میبینه میگه
شبیه زهرا شده
میون خرابه باباجون چرا 
این همه واویلا شده ۲

ازشدت ضربش چشمام دیگه 
تارمیبینه
درددل زیاده حرفم باتوفقط اینه

پیکرت کجاموندچراتوباسراومدی
پس عموم کجارفت بیادکنارم بشینه۲

(من الذی ایتمنی ......

بنددوم:
چی سرم اومدوقتی که
دیدم سردادش اکبرمو
غذانمیخوام هیچی نمیخوام
فقط میخوام اصغرمو بغل بگیرم
دارم میمیرم

یادته روشونه ی عمو ابلفضل
همه جا رو میدیدم
بوسه از صورت ماهونازنین عموعباس میچیدم

عموجون کجا بودی تاببینی
باباموخیلی زدنش
ی حرومی عموجون توقتلگاه
ی نیزه کردتو دهنش۲

تاعمودخیمه کشیده شد ازحرم عمو
بابابام تورفتی کشیده شد معجرم عمو
خیمه روبااهلش آتیش زدن نامحرما
اون حرومی پست میکشه موی سرم عمو 

(من الذی ایتمنی....
بند سوم:
ریختن توخیمه ال عبادارن اسارت 
میبرن
ی عده نامرد رخت تنت رو دارن به غارت میبرن
مظلوم بابایی سخته جدایی

پاهای کوچیکمونگاه بکن بابایی
داره ابله
رمغی نمونده واسم امون از زجزوامون از قافله

واردساعات شدیم مارودیدن
شامیا هوهوکشیدن
سنگوآتیش روی پشت بوم باباجون 
روسرامون پاشیدن۲

انگشترتومن تودست بی حیادیدم 
چه آه غریبی ازعمق سینم کشیدم

بی حیا میخواست که منو کنیزی ببره
خیلی دل شکستم ازاین زمونه بریدم

(من الذی ایتمنی


سبک و شعر: میثم خوانساری 

  • پنج شنبه
  • 21
  • آذر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:5
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید


حجم فایل 1.26 MB
تعداد بازپخش 68
تاریخ بارگذاری پنج شنبه 21 آذر 1398 06:49

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران