کوفیان ز آتش بجان شیخ و شاب انداختند
تا که طرح کین بآل بوتراب انداختند
ظلم بین کاندر لب آب فرات از تشنگی
آتشی سوزان بدلهای کباب انداختند
ناخدای زورق دین را بگرداب الم
کشتی ایجاد را در اضطراب انداختند
شد بخون آغشته گیسوئی که بهرش حوریان
شانه وقت شانه کردن در گلاب انداخته
تاختند اسب الم بر پیکر سلطان دین
جسم صد چاکش میان آفتاب انداختند
تشنه لب کشتند اکبر را و از چشم رسول
در بسیط خاک بس درّ خوشاب انداختند
آه و ویلا که اندر پیش چشم عابدین
کوفیان در گردن زینب طناب انداختند
رأس شاه دین میان طشت در بزم یزید
سفرة شطرنج در بزم شراب انداختند
ز اشک چشم و آتش دل جودی غمدیده را
گاهی اندر آتش و گاهی در آب انداختند
جودی خراسانی
- پنج شنبه
- 13
- مهر
- 1391
- ساعت
- 4:47
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه