با دوری تو جان جهانم چه کنم من
جان آمده بر روی لبانم چه کنم من
کاش آمده بودی دم آخر به کنارم
کاش آمده بودی همه ی دار و ندارم
من ابر بهارم من داغ تو دارم بازا به کنارم
پروانه شدم پر بزنم بال و پرم سوخت
با زهر جفا زهر جفا این جگرم سوخت
در حسرت دیدار تو ماندم دم آخر
با دیده گریان ز تو خواندم دم آخر
ای صبر و قرارم من بی کس و کارم بازا به کنارم
در شهر قم هستم ولی یاد غم شامم
یاد کینه ی دم به دم مردم شامم
یاد غم بی لشگری ی عمه سادات
یاد غم بی معجری ی عمه سادات
عمه ثمرش سوخت در شام جگرش سوخت معجر به سرش سوخت
- چهارشنبه
- 4
- دی
- 1398
- ساعت
- 11:11
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه