ایستاد در برابر آن لشگر عبوس
چون شاه نیمروز بر آن اشهب، شموس
گفت ای گروه هین منم آن نور حق
کزو تابیده بر سینجل صبح ازل عکوس
بر درگه جلال من ارواح انبیا
بنهاد بر سجود سر از بهر خاکبوس
مرسل منم به آدم و آدم مرا رسول
سایس منم بعالم و عالم مرا مسوس
سلطان چرخ را که مدار جهان بر اوست
من دادهام جلوس بر این تخت آبنوس
گردد زخون بسیط زمین معدن عقیق
گیرد ز گرد روی هوا رنگ سند روس
افتد ز بیم لرزه بر ارکان کن فکان
آرم چو حیدرانه بر اورنگ زین جلوس
بر خاکپای توسن گردون مسیر من
ناکرده تیغ راست سجود آورد رؤس
لیکن نموده شوق لقای حریم دوست
سیرم ز زندگانی این دهر چاپلوس
نی طالب حجازم و نی مایل عراق
نی در هوای شامم و نی در خیال طوس
تسلیم حکم عهد ازل را چه احتیاج
غوغای عام و جنبش لشگر غریو کوس
نیر تبریزی
- پنج شنبه
- 13
- مهر
- 1391
- ساعت
- 6:2
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه