دل از ما برد و رخ از ما نهان کرد
نمی دانم صبوری چون توان کرد
.
ندارم اختیار خویشتن را
هر آنچه او بخواهد باید آن کرد
.
ندارم شکوه ای از کس ، که با من
هر آنچه بوده آن ابرو کمان کرد
.
کمان ابرو و مژکان تیر و، رامی
دل خونین و لرزانم نشان کرد
.
ز دیده تیر تیزی جست و در دم
دلم را پاره ، خود را در میان کرد
.
امان از تیر عشق مه جبینان
که دود آه دل در آسمان کرد
.
نشسته دیده ام در اشک خونین
که دل را غارت آن سرو چمان کرد
.
ندانم با که گویم حال خود را
که جانم بر لب آن آرام جان کرد
.
رضایم بر رضای نازنینم
که هر که نا رضا آمد زیان کرد
.
#هدایت شاکر و ممنون و مسرور
که مهر او دل ما را مکان کرد
- پنج شنبه
- 5
- دی
- 1398
- ساعت
- 11:29
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد هدایتی
ارسال دیدگاه