هستم غریب و هست علی آشنای من
پهلو شکسته ام من و نامش دوای من
حیدر اگر که شوهر من هم نبود باز
در بین کوچه بود سپر،دست و پای من
وقتی علی رسید و عبا روی من کشید
یک جمله گفت...فاطمه افتاده،وای من
ای دوستان که در غم من گریه می کنید
پشت سر شماست همیشه دعای من
سلمان دگر عیادتی از ما نمی کند
تنها تر از همیشه شده مقتدای من
در بین کوچه شد کمک دست من حسن
در بین خانه هم شده زینب عصای من
*******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- شنبه
- 7
- دی
- 1398
- ساعت
- 2:30
- نوشته شده توسط
- سادات
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه