جونمه فداش
اونكه گرفت دستاي من و
جونمه فداش
يادم داده سينه زدن و
فاطمه بوده
اونكه بهم اجازه داده
نوكري كنم
نوكريه امام حسن و
يه روزايي رو ميديدم
كه دلم خيلي تاريكه ٢
تك و تنها و سرگردون
بودم اون روز تا وقتيكه
ميديدم مادرم زهراس
كه به من خيلي نزديكه
مادر حسين مادر حسن
من براي تو تو براي من
آه ، يا بضعةَ الرسول....
دل خوشيمونه
پناهِ ما بي پناهاس
ما نوكريم و
بي بي همه كاره ي ماس
از كوچيكيمون
گردنِ ما حق داره بي بي
عشق ما به اون
واللهِ قدِّ خوده خداس
توي محشر كه تنها و
نا اميد و حراسونم ٢
هرجوري هست خودم رو به
بي بي زهرا ميرسونم
بدم اما خوده مادر
منو ميده سامونم
مادر حسين مادر حسن
من براي تو تو براي من
آه ، يا بضعةَ الرسول....
آرزومه كه
بياد تو روضه اجلم
وقتيكه دارم
روضه ميخونم پا علم
چادر بي بي
رو صورتِ من باشه و
ارباب بياد
بگيرمش تو بغلم
دوست دارم مثل اربابم
لبام خشك باشه اون آخر ٢
اگه قابل دونست ميشم
فدائيه علي اكبر
كاش مثل حُر ، يه سربندي
رو سـرم باشـه از مـادر
دستمو بگير. شاه بي كفن
من براي تو. تو براي من
حسين ، ارباب بي كفن
- چهارشنبه
- 11
- دی
- 1398
- ساعت
- 14:58
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس میرخلف زاده
ارسال دیدگاه