کوثر زلال
تو، با منی از این پس و تنها همین بس است
این سهمم از تمام زمان و زمین بس است
تو با منی و هر نفست هستی مرا
تا لحظهْ لحظة نفس واپسین بس است
سهم من از بهشت تویی کوثر زلال!
اینکه به آیه های تو دارم یقین، بس است
دست تو در دو دست تهیدست من، چه خوب!
این گنج بیمضایقه در آستین بس است
قلب مرا که از همة خاک خسته بود
پرواز با تو ای پری نازنین بس است
در کلبه محقر من نه! چراغ نیست
رخسار ماه تاب تو ای مهجبین بس است
ای روزگار! سهم من از خار زار تو
یک شاخه گل شده است که بیخار، این بس است
- جمعه
- 14
- آبان
- 1389
- ساعت
- 17:6
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه