از شرف کعبه اگر قبله گه اهل صفاست
وادی کرب و بلا مهبط انوار خداست
فخر بر کعبه کند گرزشرف نیست غریب
ارگاهی که در او نور خدا جلوه نماست
بسوی کعبه بود عالمیان را گر روی
کعبه را روی ارادت بسوی کرب و بلاست
خون خاصان خدا ریخته شد در این ملک
میتوان گفت که آمیخته با خون خداست
کرد در دشت بلا حج خود آنشاه تمام
تا تو آگاه شوی کعبة مقصود اینجاست
بیم از قتل نبودش که برون شد زحرم
لیک پیک حرم محترم کعبه نخواست
کعبه بیت الله و این مطلع انوار حق است
بین که در این دو تفاوت زکجا تا بکجاست
وه که از آب نمودند دریغ از شاهی
کز شرف خاک رهش آبروی آب بقاست
خون بگرید اگر از ماتم او از چه هنوز
از شفق و مساچرخ برین سرخ قباست
هر عزائی رود از یاد پس از روزی چند
این عزائی است که تا صبح قیامت برپاست
کوششی کن که در آن خاک سپاری جانرا
هر که خابید در آنخاک بهشتی مأوی است
بهر هر درد دوائیست بعالم مخصوص
بجز ازتربت این شه که بهر درد دواست
برنگردد کسی از درگه او بی مقصود
هر که از حق طلبد هر چه در این قبه رو است
فایض اصفهانی
- پنج شنبه
- 13
- مهر
- 1391
- ساعت
- 15:21
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه