تا خیمه زد بعرصة دلها ولای تو
غم رفت و شادی آمد لوای تو
با یک نظر سپرده دل خویش گشتهایم
امیدوار بر نظر دلربای تو
دلها بعشق پاک تو در سینه میطپد
از دیده اشگ شوق روان از برای تو
نام حسین زینت هر انجمن بود
وان انجمن نشانه و فرّو بهای تو
هر بینوا که ریو بسوی تو آورد
زنگ از دلش زدوده شود در لوای تو
هر جا دلی زتیر حوادث شکسته شد
روی آورد بجانب دارالشّفای تو
دارو دهی و حاجت او را روا کنی
داروی درد تلخی و شیرین دوای تو
شاها شهنشهی تو شاهان تاجدار
افکنده اند افسر شاهی بپای تو
بینم بچشم عقل سلاطین زروی عجز
ساینده جبهه بر در دولتسرای تو
مردم تمام عاشق خلد برین و خلد
همواره بود عاشق خود لقای تو
روز شریف سوم شعبان شرافتش
وابسته بر شرافت بی انتهای تو
جبریل در ولادت تو با کمال فخر
زود بوسه بر قدوم حبیب خدای تو
رخصت گرفت از وی و داماد و دخترش
وانگه بروی شهپر خود دادجای تو
قنداقة شریف ترا برد ، بسته شد
راضی بود خدای قدیر از رضای تو
روزی بعهد خویش وفا کردی و گذشت
در ماجرای پرمحن کربلای تو
سیلاب خون زدیده سرازیر میشود
جاوید ماند صحبت عهد و وفای تو
محکوم نیستی و زوال است هر بنا
محکم چو کوه مانده و ماند بنای تو
ایستاده چون گدا سر راه تو پیروی
شاها تو شهسوار منی من گدای تو
پیروی
- پنج شنبه
- 13
- مهر
- 1391
- ساعت
- 15:59
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه