من گريه مي كنم سحر انتظار را
تا كه به سينه ام برساني قرار را
دارد بدون تو سپري ميكند دلم
اين جمعه هاي پرغم و ناسازگار را
وقتي كه با قدوم تو ما زنده مي شويم
بايد به پاي تو بنويسم بهار را
دارم غروب جمعه به اين فكر ميكنم
اين هفته هم گذشت نديدم نگار را
من مطمئن شدم كه دلت را شكسته ام
وقتي شكستم آن همه قول و قرار را
من را به پايبوسي خود مفتخر كن و
من هم به چشم مي كشم اين افتخار را
پيراهن سياه تنم بيرق عزاست
از من نگير اين سند اعتبار را
اي كاش صحن حضرت زهرا پس از ظهور
روزي ببيند اين همه خدمتگذار را
امن يجيب كيست كه ميخواهد اينچنين
از حق شفاي مادر در احتضار را
- سه شنبه
- 17
- دی
- 1398
- ساعت
- 2:17
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه