این بار من خط میکشیدم دفترم را
باید چگونه شرح گویم باورم را !!؟؟
آتش ، چنان شعله کشیده بین شعرم
سوزانده مصرعمصرعِ خشک و ترم را
آتش ، همان عنصر ، یکی از چهارگانه
چیزی که حالا گرمِ خود کرده سرم را
آتش ، همان واژه که از کوچه شروعش
خون کرده قلبِ عاشق و در به درم را
آتش ، همان شعله که مادر بین آن بود
حرفش به درد آورده جانِ مضطرم را
آتش ، همان حُرمِ حرارت ها که زهرا(س)
میگفت : تو ، در هم شکستی پیکرم را
آتش ، همان در ، دربِ چوبی کوهِ هیزم
دارد زبانه میکشد هی منظرم را
آتش ، همان داغی ، که داغش پیرکرده
بال و پر و ، پهلویِ زهرا(س)مادرم را
آتش ، همان جایی که حیدر(ع)دادمیزد
بس کن ، نزن با آن غلافت همسرم را ...
***
خط روی خط آمد ... ، قلم سوزاند من را
با دست او ، آتش کشیدم دفترم را
- سه شنبه
- 17
- دی
- 1398
- ساعت
- 2:36
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه