سرباز سید الشهدا یار انقلاب
فرزند برگزیده ایثار و عشق و خون
جان برکف همیشه بیدار انقلاب
عباس قطعه قطعه بی دست و سر شده
یک عمر پیش تیر بلاها سپر شده
سردار عشق، گوی سعادت مبارکت
در کام سرخ مرگ، عبادت مبارکت
سر لشگر شهید، سلیمانی عزیز
در بزم خون، لباس شهادت مبارکت
حقا که دشمنان پر از ادعای تو
چون مور له شدند همه زیر پای تو
آزاده ای که بود گرفتار اهل بیت
مقداد و حجر و میثم تمار اهل بیت
ایام قتل جعفر طیار تا خدا
پرواز کرد جعفر طیار اهل بیت
از قطره قطره خون دلش خیزد این پیام
ظل بلند رهبرمان باد مستدام
هر چند شد نصیب دل ما عزای او
در باغ خلد وصل خدا شد جزای او
دستش ز تن جدا شد و بال عروج یافت
آغوش باز کرد خمینی برای او
پیغام او به صحنه عالم علم شود
کی نخل انقلابِ چهل ساله خم شود
دلداده حسین چه زیبا شهید شد
آن محو در خدای تعالی شهید شد
از بس که بود سوخته آل فاطمه
در موسم شهادت زهرا شهید شد
میثم! قسم به عشق که صبح شهادتش
زیباتر است از شب و روز ولادتش
رحمت خدا بودی حضرت سلیمانی
در مجاهدت ماندی پایدار و پابرجا
تو امید ما بودی حضرت سلیمانی
این بهشت دل گشته موج موج طوفانی
معدن دعا بودی حضرت سلیمانی
ای شهید پاینده مثل مهر تابنده
از جهان رها بودی حضرت سلیمانی
دل به یاد تو گریان دیدهام پر از باران
این سحر کجا بودی حضرت سلیمانی
مثل مالک اشتر یاور علی گشتی
پشت مرتضی بودی حضرت سلیمانی
در تاسی از قاسم پاره پاره تن گشتی
قاسم وفا بودی حضرت سلیمانی
جان جان جان بودی در کجا نهان بودی
جان کربلا بودی حضرت سلیمانی
در رگ حادثه، خون موج زد، آیینه شکست
شعلهور شد در و دیوار حرم، سینه شکست
خون مالک به زمین ریخت، خبر سنگین است
بعد مالک، به تن حوصله، سر، سنگین است
اشک آغاز جنون است، تماشا سخت است
دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است
خون ما وجه سلوک است که سالک باقیست
کشته شد مالک اگر، غیرت مالک باقیست
شعلهور بود و به ققنوس، توسل میکرد
تشنه لب بود و لب آب تحمل میکرد
وسط معرکه غوغاست، جنون میرقصد
مالک انگار که در برکه خون میرقصد
شعلهور بود درِ خانه، لگد بر در خورد
داغ، مسمار شد و بر جگر حیدر خورد
شعلهور بود خبر، دل به صدا آمده است
خبر ار مصحف امّ الشهدا آمده است
سنگ باران شده قاسم، شده دل، خونینتر
این چه زخمی ست که باشد ز عسل شیرینتر
وسط معرکه غوغاست... شکسته بالش
آمده مادر سادات به استقبالش
جلوه آیینه طلب شد غزلش کرد خدا
چه بگویم به چه حالی بغلش کرد خدا
چه بگویم به چه حالی یل ما را کشتند
قبله باقی ست فقط قبله نما را کشتند
قبله باقی ست، خدا هست، بگو با صهیون
صد چنین قبله نما هست بگو با صهیون
عاقبت مسح جنون، خون به پر و بال کشید
روضه قاسم ما نیز به گودال کشید
بت بگو، بی سروپا باش، سراپا تبریم
چند سالی ست که ما منتظر این خبریم
کدخدا را برسانید! زمان، مستِ علی ست
مالک افتاد زمین، تیغ، ولی دست علی ست
کدخدا را برسانید که خون ارزان نیست
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
کدخدا را برسانید که حق تابنده ست
مالک افتاد ولی خشم مقدس زنده ست
زخم شمشیر اگر خورد به شیران... باشد
حاج قاسم یکی از مردم ایران باشد
چلهای هست که سردار... نه بی سر شدهاند
همه مردم ما مالک اشتر شدهاند
دل ما سوخت در این روضه خبر سنگین است
باکی از کشته شدن نیست، سعادت این است
مالک افتاد زمین، قیمت حسرت چند است
خوش به حالش که علی از دل او خرسند است
نوبت روضه قاسم شد و جولان دادند
روضه خوانها خبر از سم ستوران دادند
یا علی، اهل حرم دست به دامان تو اند
مالک و قاسم هر عهد، شهیدان تو اند
قنفذ از یک طرف و حرمله از سوی دگر
بازهم در وسط معرکه، آهوی دگر
خبر تازه، سر قافله آوار شده
فاطمه پشت در خانه، گرفتار شده
اشک آغاز جنون است! تماشا سخت است
دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است
سر صبحی دم از آن زلف پریشان زدهایم
اول روضه گریزی به شهیدان زدهایم
مرگ بر بی کسی و واهمه! بر عشق درود
تشنه جان داد حسین ابن علی بین دو رود
تشنه جان داد نسوزد سر گیسوی حرم
نگران بود حرامی نرود سوی حرم
وای اگر آبروی قوم غدیری میرفت
وای اگر دختر ارباب اسیری میرفت
روضه خوان گفت شبی خیمه به غارت رفته است
روضه خوان گفت که زینب به اسارت رفته است
خطبه خوان زینب کبراست بگو با صهیون
کربلا آخر دنیاست بگو با صهیون
در عطش چاره همین بود که دریا باشیم
ارباً اربا شده اکبر لیلا باشیم
سامرا تا به حلب جمع پریشانی بود
تیغ خیبر شکنی، ارث سلیمانی بود
سر طوفان شب بی حادثه بر شانه ماست
ابرها مرز ندارند سفر خانه ماست
غرش ماست که از شط مصاف آمده است
صاعقه دور سر ما به طواف آمده است
کدخدا را برسان! جلوه به زخم آکنده ست
خون ما بتشکنان، گور بتان را کنده است
زخم و خون آرزوی ماست، بگو با صهیون
زخم ارثیه زهراست بگو با صهیون
صبح صادق زده و ضربت آخر مانده ست
راه باز است اگر سیدعلی فرمانده ست
اشک من حسرت محض است پر از فریادم
کشته شد یار ولی یاد بتول افتادم
گریه کردیم ولی عقده ز دل باز نشد
مگر از پشت در خانه غم آغاز نشد
خواست آن فرصت عهد ازلی را نبرند
فاطمه پشت در آمد که علی را نبرند
کدخدایان نجس سرّ مگو را کشتند
یک نفر یار علی بود که او را کشتند
شعله بر بال و پر روح الامین افتاده
سوره کوثر قرآن به زمین افتاده
آن طرف نعره یک بی سروپا میشنوم
این طرف از پس در فضه بیا میشنوم
شعلهور شد حرم و معجر زهرا هم سوخت
روضه خوان گفت که موی سر زهرا هم سوخت
شاعر:احمد بابایی
منبع : خبرگزاری مهر
*******
بسم رب الشهدا و الصدیقین
چند بیتی عرض ادب به ساحت مقدس سردار شهید قاسم سلیمانی ؛ابومهدی مهندس و یاران عزیزشان که غریبانه جام شهادت را نوشیدند.
به خون خویش طپیدن سرورِ این دنیاست
بدون دست؛علمدار؛دیدنی تر شد
لباسِ سرخِ شهادت به قامتت زیباست
به روی دوش شهیدان تنت شب جمعه
کنارِ علقمه مهمانِ حضرت زهراست
ز فاو تا به حلب ؛زینبیه تا به عراق
حضور ِ سبز تو شانه به شانهٔ شهداست
سلام بر تنِ پاکِ تو و «ابومهدی»
که عاشقانه در آغوشِ سیدالشهداست
کسی که در پی الگو برای ایثار است
حیات تا به شهادت نتیجه اش اینجاست
زمان زندگی ات فاتحانه جنگیدی
شهادت تو سرآغاز مرگ آمریکاست
تقاص خون تو را صهیونیسم پس بدهد
به گور میبرد این آرزو «علی تنهاست»
نوشته روی عَلَم «قاسم سلیمانی»
به روی شانهٔ او پرچم علی بالاست
زکربلای چهار و شلمچه جا ماندی
ولی قرار تو بادوستان تو ؛دی ماست
کسی که فاطمیه جام وصل می نوشد
میانِ شعله اگر دست و پا زند ؛ گویاست_
_میانِ آن درودیوار مادرِ ماسوخت
میانِ آن در و دیوار محشری برپاست
به پیش چشم علی می زدند زهرا را
یگانه عصمت کبری به زیر دست وپاست
کسی که روی بگیرد زمرد نابینا
میان آنهمه نا مَحرمِ بدون ِ حیاست
مغیره قنفذ و خالد قلاف کوبیدند
کسی نگفت که زن را زدن به کوچه رواست؟
اگرکه چادر مادر به کوچه خاکی شد
ظهور فاطمیه در غروب عاشوراست
سپاه کوفه به زینب بلند خندیدند
تمام درد سر او نبودن سقاست
کنار پیکرِ بی سر زدند زینب را
برای غارت چادر میانشان دعواست
شاعر:قاسم نعمتی
*******
شعر زیر زمزمه یا زبانحال برای شهادت سپهبد شهید قاسم سلیمانی است که به سبک خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن(علیرضا افتخاری ) خوانده میشود.
خداحافظ علمدار رشید لشگر ماشکسته باغم تو قلب پاک رهبر ما
همه داروندار تو شده خرج ولایت
رسیدی عاقبت بر آرزوی خود شهادت
چه زیبا جان سپردی
دل مارا تو بردی
حنا بسته ای؛ تو بر روی خود؛ چنان ارباب بی سر
به دوشت علم ؛در این ماه غم ؛شدی مهمان مادر
امیرحرم امیرحرم تویی سردار لشگر
همینکه دست سردار حرم از تن جدا شد
همه دیدند شمر این زمانه بی حیا شد
ولی غافل از اینکه هرجوان در شور و شین است
سپاهی از سلیمانی هوادار حسین است
نشد بی احترامی
در اینجا به امامی
ولی کربلا چه غوغابه پا شده با داغ عباس
زده شعله ها در آن خیمه ها به دامان گل یاس
امیرحرم امیرحرم تویی سردار لشگر
یک عمر، در انتظار بودی سردار
بی تابِ لقاء یار بودی سردار
امروز برای پر زدن زود نبود؟
از بس که تو بیقرار بودی سردار...
#علی_حقانی
*****
دوبیت هم از علی اکبر غلامپور در مورد شهادت سردار قاسم سلیمانی
در ظلمت شب در آسمان پر زدی و
چون نورِ ستاره ای تو پیدا شده ای
ارباب حسین تو را در آغوش گرفت
مانند حسین تو اربا اربا شده ای
#علی_اکبر_غلامپو
******
شعر زیر سروده رضا قاسمی از شعرای ارزشمند آئینی است که با بیان شیوای خود این گونه این حماسه بزرگ را به تصویر می کشد
باز، از معرکه سربندِ شهید آوردند
سرمان بندِ عزا بود، امید آوردند
باد، از کرببلا تربتِ اعلا آورد
قبله همراهِ خودش قبلهنما را آورد
سر به راهش بسپارید، که سردار آمد
بین آغوشِ علمدار، علمدار آمد
تا حرم فاصلهای نیست، مجاور شدهایم
شده تابوت ضریح و همه زائر شدهایم
چشممان خیره به انگشتِ امامِ روضهست
عکسِ انگشترِ سردار، تمام روضهست
این چه عطریست، که پیچیده میان کفن است ؟
عطرِ تربت به مشام آمده؛ بوی وطن است
گرچه تابوتِ علمدار، کمر میشکند
دستِ بر سر زدهی ماست، که سر میشکند
داغداریم، ولی مردِ نبردیم هنوز
کشته دادیم، ولی جنگ نکردیم هنوز !
رجزِ آخرمان؛ اولِ بسمالله است
به معاویّه بگویید، علی در راه است
حرف کافیست، که گوشِ شنوا در ما نیست
به معاویّه بگویید، علی تنها نیست
گوشمان پر شده از حرف، نترسان ما را
بهمنیم؛ اینقدَر از برف، نترسان ما را
صخرهایم؛ از غضبِ سنگ، نترسان ما را
مردِ جنگیم؛ پس از جنگ، نترسان ما را
لشکرِ ابرهه !؛ از خشمِ ابابیل بترس
آی، فرعونِ زمان !؛ از نفسِ نیل بترس
بشنوید از طرفِ لشکرِ ایرانیها
انتقام است فقط حرفِ سلیمانیها
شاعر:رضا قاسمی
****
احمد ایرانی نسب شاعر مازندارانی با لحنی متفاوت فرمانده سپاه قدس را خطاب قرار می دهد و شعر خود را اینگونه آغاز می کند
فرمانده! چقدر ارباً اربا شده ای
فرمانده! چقدر مثل مولا شده ای
ای جسم مقطعه در آغوش حسین
مانند علی اکبرِ لیلا شده ای
اصلا تو چگونه با ترک های تنت
بر روی عبای سبز او جا شده ای؟
دستان قلم شده گواهی میداد
دلداده ی روضه های سقا شده ای
آتش به طواف پیکرت آمده است
حالا چه قَدَر شبیه زهرا شده ای
با خون شهید زنده تر میگردیم
مارا بکشید زنده تر میگردیم
چون آینه ای شکسته تکثیر شدی
کفر است بگویم تو زمینگیر شدی!
تو آیه ی مهربان باران بودی
اینگونه میان شعله تفسیر شدی
سردارِ علی ، بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
تو کشته ی زور و زر و تزویر شدی
آنقدر ز یاران شهیدت گفتی
تا در وسط خاطره ها پیر شدی
تو مظهر لا اله الا اللهی
در حنجر ما صدای تکبیر شدی
با خون شهید زنده تر میگردیم
مارا بکشید زنده تر میگردیم
جز قامت تو کند قیامت؟ هرگز
جان دادن تو به جز شهادت؟ هرگز
این خانه پُر است از سلیمانی ها
احساس خطر کند ولایت؟ هرگز
دستان تو روی خاک افتاد، اما
انگشتر تو رفته به غارت؟ هرگز
ای روضه ی مکشوف! بگو بعد از تو
ناموس تو میرود اسارت؟ هرگز
اصلا به همین جسم پُر از لاله ی تو
دارد احدی فکر جسارت؟ هرگز
با خون شهید زنده تر میگردیم
مارا بکشید زنده تر میگردیم
شاعر: احمدی ایرانی نسب
*****
- سه شنبه
- 17
- دی
- 1398
- ساعت
- 3:44
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه