• یکشنبه 4 آذر 03

 محسن کاویانی

شعر محسن کاویانی در شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی -(جای دمشق اینبار سمتِ عشق عازم شد)

1950
2

جای دمشق اینبار سمتِ عشق عازم شد
اسمش که قاسم بود جسمَش نیز قاسم شد

در پیکرش دیدم گریزِ روضه خوان ها را
هم روضه ی قطع الیَمین هم ارباً اربا را

افتاده روی خاک دستی پاک و نورانی
انگشتری با خاتمِ سرخِ سلیمانی

حالا همه لابی گری را خوب فهمیدیم
تضمینِ امضای کَری را خوب فهمیدیم

عباس هارا میکُشی ای شْمرِ خودکامه
زیرا که بیزارند آنها از امان نامه

عباسِ  ما رو کرد دستِ مُنحرف ها را
دیدیم آخر برْکَتِ اف ای تی اف ها را

ای دشمن خون خوار بنشین و تماشا کن
هنگام رزمِ ماست گورَت را مُهَیا کن

ای آنکه با تو پُر شده میقاتِ بعضی ها
ای کدخدا و قبله ی حاجاتِ بعضی ها

هرچند در داخل تو با یک عدّه همدستی
لعنت به آنها! بعداز این با ما طرف هستی

این خاک رهبر دارد و خاکی پراز رهروست
آری دگر پایانِ دورانِ بزن دَر روست

ای کشور محبوبِ آقازاده های ما
چیزی نمانده که بیوفتی تو به پای ما

دیدی چگونه باختی حالا قُمارت را
سردارِ ما با رفتنِ خود ساخت کارت را

ما را تو با این کارِ خود بیدارتر کردی
سردارِ ما را شک نکن سردارتر کردی

در هر نبردی او به نامردان فشار آورد
با رفتنَش هم نیز پیروزی به بار آورد

او کاوه بود و رفت بالاتر درفشِ او
حتی سَرَت ارزش ندارد قَدرِ کفشِ او

با مرگ هم دیگر در این طوفان نمی میریم
چیزی نمانده ! انتقامی‌ سخت می گیریم

ما اهل صلح و منطقیم از جنگ بیزاریم
اما از این پس با تو قاسم کُشتگی داریم

چیزی نمانده تا که برخیزیم سوی تو
همرنگ مویت می شود از ترس روی تو

چیزی نمانده تا بفهمی آه یعنی چه
در صفحه هامان ذکرِ بسم الله یعنی چه

چیزی نمانده تا ببینی با پریشانی
در پایتخت خود اتوبان سلیمانی

موشک به خاکَت می خورد از چند ناحیه
کاخِ سفیدت می شود فردا حسینیه

ما با تو می جنگیم تا وقتی نفس داریم
ما پشتمان عمریست طوفانِ طبس داریم

دنیای بی سردارمان هرچند تاریک است
فردای روشن می رسد ، خورشید نزدیک است...!

  • چهارشنبه
  • 18
  • دی
  • 1398
  • ساعت
  • 16:59
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران