شبه و کوچه ها تاریکه
نیمه شب موقع رفتن نیست
یکی بیدار کنه مادر رو
پاشو که وقت خوابیدن نیست
همیشه نیمه شب برای
علی خدا خدا میکردی
دستت بسختی بالا میرفت
ولی بازم دعا میکردی
سجادتو وا کردم
تسبیحتو آوردم
چشماتو وا کن مادر
نذر شفاتو کردم
بند دوم
نکنه با من امشب قهری
که جوابم نمیدی مادر
لااقل چشماتو وا کن که
یکم آروم بگیره حیدر
نمیدونم چی دیده بابا
که سر رو دیوارا میزاره
وقتی که آب میریزه اسما
رو زخم تو بابا میباره
از این به بعد کارای
خونه همه با زینب
فقط چشاتو وا کن
نمونه تنها زینب
بند سوم
پاشو واسه وداع آخر
دارم از ماتمت میمیرم
مادرم مرده وقت گریه
آستینارو دهن میگیرم
چشاتو وا کن بار آخر
ببین غریب کوچه هارو
پاشو یجوری ساکتش کن
خودت غریب کربلا رو
دارم میبینم از دور
بارون نیزه ها رو
دویدنای شمرو
آشوب قتلگا رو
ته گودال چقد آشوبه
قلب اون قاتل چقدر سنگه
جایی خنجر رو میکشه اون که
جا برا دستو پا زدن تنگه
- دوشنبه
- 30
- دی
- 1398
- ساعت
- 13:16
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
خادم زینب
ارسال دیدگاه