شمعم که آب کرده مرا شعله های در
بسته دَرِ اُمید به من ماجرای در
مانند درد سر شده این دردِ سر مرا
بد جور خورده بر سر من تخته های در
یاسم که ساقه ام پُره از یادگاری است
خورده غلاف پیکرم از لا به لای در
شبها ز خواب ناخوش و پُر درد می پرم
با یاد داغ محسنم و با صدای در
در بود و شعله بود و لگد بود و ازدحام
من بودم و شرار غم از جای جای در
از خیبر عقده داشت به دل در که کنده شد
این در شد انتقام بدی در اِزای در
شد باعث تمامی این زخم کاری ام
آن میخ تعبیه شده روی بنای در
یارب به وقت غسل به داد علی برس
چون پُر ز تاول است تنم از دمای در
بی مادری زینب من گردن در است
عُمرِ کم مرا بنویسید پای در
- دوشنبه
- 30
- دی
- 1398
- ساعت
- 14:22
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مجتبی صمدی شهاب
ارسال دیدگاه