ای یوسفم زمان جدایی رسیده است
اشکم ز غصه ی تو به صورت دویده است
خواهم به بر بگیرمت اما عزیز من
سنگینی و تمام تنم زخم دیده است
جا باز کرده میخ بر این سینه،دائما
از سینه ی شکسته ی من خون چکیده است
زخم عمیق سینه نبسته هنوز هم
شرمنده ام که رنگ ز رویت پریده است
وقتی سبک شدی بغلت می کنم حسین
روزی که خصم پیکرت از هم دریده است
روزی به بر بگیرمت ای نور عین من
کآنجا که راس تو به تنور آرمیده است
پنجاه سال گذشته و من آمدم ولی
کس تا به حال شاخه ز ریشه نچیده است
حالا سر تو را به روی سینه می کشم
با من فقط بگو که مویت را کشیده است؟
با دیدن محاسن تو باورم شده
آن بی حیا گلوی تو را بد بریده است
در قتلگاه طاقت دیدن نداشتم
گوشم صدای خرد شدن را شنیده است
شائق! بگو به مردم عالم که فاطمه (سلام الله علیها)
با دیدن حسین دوباره خمیده است
- دوشنبه
- 30
- دی
- 1398
- ساعت
- 14:29
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه