هر قدم یک پنجره از شوق وا کردی به رویم
میتوانم از همینجا عطر صحنت را ببویم
قطره ام اما سر دریا شدن دارم دوباره
آمدم دل را در اقیانوس نور تو بشویم
حرّم و دارم به سمت شاه بر می گردم ای کاش
گرچه دستم خالی است اما نریزد آبرویم
لطف تو حتی مجال شرم را از من گرفته
مرحمت کردی نیاوردی بدی ها را به رویم
پابرهنه می دوم سوی تو مست از جام عشقم
جرعه جرعه چای شیرین عراقی ها سبویم
آنقدر مستم که گاهی از خودم می پرسم اصلا
من به سوی تو می آیم یا تو می آیی به سویم?
بی تو سر شد در میان حیرت و غفلت جوانی
با تو اما آب رفته باز می گردد به جویم
- سه شنبه
- 1
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 9:47
- نوشته شده توسط
- سید محمد حسینی
- شاعر:
-
محمد جواد الهی پور
ارسال دیدگاه