اربعین شد باز هم از قافله جا مانده ام
گوشه ی هیئت من غمدیده تنها مانده ام
کربلایم گیره یک گوشه نگاهت مانده و
از خوراک و خواب و از روز و شب آقا مانده ام
عطر سیبی از حوالی حرم ها می وزد
آن چنان مستم که ره نارفته از پا مانده ام
بادلم گفتم ...حرم باشد برای اربعین
من چگونه تا کنم با این دل وا مانده ام؟
در کف یک جرعه از جام شراب دلبرم
تشنه کام باده ی دلچسب سقا مانده ام
برگه را آورده ام تا اینکه امضایش کنی
مثل برخی دوستانم لنگ امضا مانده ام
با تو نزدیکان ، حرم پای پیاده می روند
انقدر دورم، پسه یک مهر ویزا مانده ام
هیچ ایرادی ندارد با دلم تا می کنم
گرچه زیر بار این زخم زبانها ، مانده ام
من دم در خاک پای مادرت باشم بس است
شکر حق ، در زیر پای مجلس آرا ، مانده ام
اخذ مزد نوکری از دست مادر بهتر است
زین سبب در انتظار دست زهرا ، مانده ام
جعفر ابوالفتحی و محمد جواد حیدری
- سه شنبه
- 1
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 9:51
- نوشته شده توسط
- سید محمد حسینی
- شاعر:
-
محمد جواد حیدری
ارسال دیدگاه