سایه ی روی سرش را دوست دارد فاطمه
قهرمان خیبرش را دوست دارد فاطمه
با تمام دردها در را خودش وا میکند
خنده های همسرش را دوست دارد فاطمه
عاشقان از جلوه های عشق لذت می برند
لاله های بسترش را دوست دارد فاطمه
پر که شد خاکستری پروانه می بالد به خود
خاک روی معجرش را دوست دارد فاطمه
فضه خواهش میکند اما خودش نان میپزد
آنقدر که حیدرش را دوست دارد فاطمه
گرچه دارد می رود اما میآید علقمه
چون امیر لشگرش را دوست دارد فاطمه
- چهارشنبه
- 2
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 10:8
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
علی حسنی
ارسال دیدگاه