ميروي همسرم ازبَر من
بوده اي يك تنه ياورمن
بي سِپَه ميشوم فاطمه گر
كم شودسايه ات ازسرمن
واي بايتيمان همه، واي دارم اين زمزمه
،واي ازغم فاطمه، واي ياعلي يازهرا3
تاكه شددستم ازكينه بسته
پشت درپهلويت شدشكسته
نيمه شب وقت غسل توديدم
تازيانه به بازونشسته
واي فاطمه داده جان،واي گشته حيدرنالان، واي ديده اش شدگريان
واي ياعلي يازهرا3
شدكفن جسم پاكت شبانه
ناله دارم زدست زمانه
آمدي درجهان توبه شوكت
پس چراميروي مخفيانه
واي گشته حيدرتنها،واي وقت دفن زهرا
،واي آه وصدواويلا
واي ياعلي يازهرا3
- پنج شنبه
- 3
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 10:33
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
داود تیموری
ارسال دیدگاه