زهر به جان زد شررم اي پدر
سوخت ز پا تا به سرم اي پدر
جواد مظلوم تو از دست رفت
نمانده ديگر اثرم اي پدر
من که غريبانه زدم دست و پا
مگر تو گيري به برم اي پدر
شمع شدم آب شدم سوختم
لخته ي خون شد جگرم اي پدر
حجره ي دربسته مرا شد قفس
ريخت همه بال و پرم اي پدر
کاش که ميبود به بالاي سر
اين دم آخر پسرم اي پدر
يار مرا کشت به فصل شباب
زد به جگر نيشترم اي پدر
تشنهام و به ياد جدم حسين
اشک فشان از بصرم اي پدر
با نفس «ميثم» دلسوخته
ريخت به دلها شررم اي پدر
شاعر :استاد سازگار
- یکشنبه
- 16
- مهر
- 1391
- ساعت
- 5:37
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه