چومادر با حسن آمد به خانه
بدیدم روی او از ما نهانه
به پشت سر، حسن با گریه می گفت
خدایا مادرم خیلی جوانه
*
سه پنج روزه حسن تنها نشیند
و زانوی غمش در بر بگیرد
بگرید دائم و آهسته گوید
خدا هرگز تو را از ما نگیرد
*
خدایا مادرم زهرا جوانه
چرا پس قد او مثل کمانه
نمیدانم چه شد بیرون خانه
نفس هایش فتاده در شماره
(به سبک دشتی خوانده شود)
- دوشنبه
- 7
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 9:21
- نوشته شده توسط
- عادل لاله چینی
- شاعر:
-
عادل لاله چینی
ارسال دیدگاه