بین این قوم دگر مرد جگر داری نیست
غیر زهرا به علی حافظ و سرداری نیست
.
جز غم کوچه وبازوی کبود زهرا
بر سرِ دوش علی کوله ی غم باری نیست
.
میدهد شهر شما بوی نفاق وکینه
چشمها باز ولی دیده ی بیداری نیست
.
کینه از چیست مگر فاطمه جرمی دارد؟
یارِ من را که به دنیای شما کاری نیست
گاه با زخم زبان ...گاه میان کوچه
میزنید آه در این بین خدا... یاری نیست
.
همه گویید که هستیم ز اصحاب نبی
ای صحابی، به نبی غیر همین، داری نیست
چه غریبانه گلِ یـــاس مرا می چینند
بین این قوم مگر سایه ی عیّاری نیست؟
روی ریحانهٔ پیغمبر از این ظلم شما
غیر سیلی خزان و شرر آثاری نیست
.
جاری از دست علی خون دل و آب کفن
ز دل قوم به جز بغض و حسد جاری نیست
.
پر شد این ولوله بینِ همه بهر حیدر
بین این شهر به جز فاطمه سرداری نیست
بداههگروه ریان
حلقه ریان
منصوره محمدی مزینان
میترا سادات دهقانی
علیرضا جلالی
- پنج شنبه
- 10
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 12:38
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
منصوره محمدی مزینان
ارسال دیدگاه