رخصت گریه
بی تو بدم هوای دلم بدترین شده
آه فراق در جگرم ته نشین شده
اشکی نمانده تا دل من را صفا دهد
حالم هزار مرتبه بدتر از این شده
اینکه عتاب می کنی از یک نظر به من
بی ارزشم برای تو بهرم یقین شده
من درد سر برای تو ایجاد می کنم
این شیعه گی برای تو درد آفرین شده است
با پای خود همیشه روم سوی معصیت
شیطان کجا دگر به رهم در کمین شده!
در کشتزار بی عملی پرسه می زنم
شرمنده پای من دگر از این زمین شده
حالا که گفتم از شده ها، باورت شود
امشب دلم ز خرمن تو خوشه چین شده
سخت است اگرچه باورش اما دروغ نیست
@eyvoontala
امشب به عطر یاس دل من عجین شده
باید برای گریه به من رخصتی دهی
با داغ مادرت دل زارم قرین شده
وقتی به یاد چادر آتش گرفته ام
همراه ناله های تو روحم حزین شده
در فاطمیه با تو سیاهی به تن کنم
تنها شباهتم به امامم همین شده
- دوشنبه
- 14
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 12:47
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مجتبی صمدی شهاب
ارسال دیدگاه