یه عُمره مَردُم! ، غمه تُو سینهم
به من نگید امالبنین، امّ بیبنینم
بیتابم و با اینکه، امشب تمومه کارم
مُردَم تا که شنیدم، عباس دیگه ندارم
شده روشن چشام عباس
سلام مادر سلام عباس
.........................................
چقد غریبم، چه نیمهجونم
تُو لحظههای آخرم مرثیه میخونم
این روضه میسوزونه، قلب منو مدینه!
شرمندگی عباس، از زینب و سکینه
گرفته باز صِدام عباس
سلام مادر سلام عباس
..........................................
سنگین و سخته، بی پر و بالی
یه عُمره که من موندم و قبرای خیالی
محشر جلوی زهرا، خوبه که روسفیدم
خوبه که مث زینب، من مادر شهیدم
دارم پیشت میام عباس
سلام مادر سلام عباس
- چهارشنبه
- 16
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 9:46
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حمید رمی
ارسال دیدگاه