داغِ تو ماهِ علقمه،قد خمیدم کرد ...
اَدبِت پیشِ فاطمه،رو سفیدم کرد ...
علمدارِ رعنایِ من،شهیدِ عاشورایِ من
دم اخر مادر تنهاست بیا ماهِ زیبای من
خبر داری عزیزم از حالم
منم مثل تو بی پر و بالم
ببین تنهایی من و مادر
خودت امشب بیا به دنبالم
داغِ تو ماهِ علقمه،قد خمیدم کرد ...
اَدبِت پیشِ فاطمه،رو سفیدم کرد ...
شنیدم تشنه جون دادی،به دریا رنگ خون دادی
شنیدم که بعد از دستات،خودت رویِ خاک افتادی
حرم آمادۀ اسارت شد
به الِ فاطمه جسارت شد
همون شب مثل خیمۀ زینب
تموم پیکر تو غارت شد ...
این دلم از شرارۀ خیمه می سوزه
تو شب بی ستارۀ خیمه می سوزه
داغِ تو ماهِ علقمه،قد خمیدم کرد ...
اَدبِت پیشِ فاطمه،رو سفیدم کرد ...
هنوزم زینب حیرونه،دلش خونِ خونِ خونِ
دم وا عباسش هر شب دلامون و می سوزونه
سکینه وقتی روضه می خونه
نشونم میده زخمایِ شونه
ببین مادر که بعدِ عباست
چی آوردن به روز این گونه
قصۀ تازیونه ها جونم و برده
به خدا که با هر نفس مادرت مرده
داغِ تو ماهِ علقمه،قد خمیدم کرد ...
اَدبِت پیشِ فاطمه،رو سفیدم کرد ...
شنیدم سردار لشکر،که می بردن بی تو معجر
چه جوری طاقت آورده،سرت رویِ نیزه مادر
الهی مادرت به قربونت
به قربونِ نگاه پر خونت
نگاهِ زینبت به من میگه
که زهرا هم شده پریشونت
عمود و فرقِ شیر من ، قصه کوتاه
دیگه بی تو دلیر من ، کار من آه
داغِ تو ماهِ علقمه،قد خمیدم کرد ...
اَدبِت پیشِ فاطمه،رو سفیدم کرد ...
- پنج شنبه
- 17
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 13:4
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه