از بیت آل طاها آتش کشد زبانه
گوئی شده قیامـت بر پا درون خانه
.
برپاست شورمحشر ازعترت پیمبر
خلق اند مات و مبهوت از گردش زمانه
.
اهریمنان نمودند خون قلب مصطفی را
درنظرخلایق بی جرم و بی بهانه
.
درپشت در فتاده، ام الائمه از پا
دارد فغان زدشمن آن گوهر یگانه
.
زینب به ناله گوید کشتند مادرم را
این یک زضرب سیلی آن یک ز تازیانه
.
در خون فتاده زهرا چون مرغ نیم بسمل
محسـن فتاده چون گل پرپردر آستانه
.
درپشت زانوی غم پژمان نشسته حیدر
مانده حسین مظـلوم حیران در آن میانه
ازقش خون و دیوار پرسد ز حال زهرا
وز زخم سینه گیرد از مـیخ در نشانه
.
داردحسن شکایت از کینه مُغَیره
ریزد ز دیدگانش یاقوت دانه دانه
.
با پهلُیِ شکسته چون مرغ بال بسته
زهرا به خون نشسته در کنج آشیانه
.
- پنج شنبه
- 17
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 17:4
- نوشته شده توسط
- سید محمد حسینی
- شاعر:
-
سید محمد میر هاشمی
ارسال دیدگاه