چهارپاره سُرا سلام علیک
گریه روضه ها سلام علیک
یارشیرخدا سلام علیک
سفره هل اتی سلام علیک
السلام ای جناب ام الادب
ادب از تو گرفته اصل و نسب
هستی ریخته به پای علی
گوش تو محرم صدای علی
بانوی دوم سرای علی
مادرشیربچه های علی
سائل دیده ترت هستم
به ابالفضل نوکرت هستم
رحمت. بیکران آل الله
جلوات عیان آل الله
سفره باز نان آل الله
مادر نوکران آل الله
منم از دوستان عباست
نظری کن به جان عباست
نور تعلیم دیده زینب
ای انار رسیده زینب
در دل شب سپیده زینب
مادر قدخمیده زینب
چادرت عطر و بوی کوثر داشت
به تو زینب خطاب مادر داشت
پای علامه گشتی علامه
ای زتقوا به پیکرت جامه
دشمن دشمنان خودکامه
قاتلت غصه امان نامه
حافظ آیه های قرآنی
سفره نذری حسین جانی
پای این نور روزتوشب شد
جامت از عاشقی لبالب شد
نفست سمت حق مقرب شد
زندگی تو وقف زینب شد
همه ی تو نوای تلبیه بود
از ازل مسجدت حسینیه بود
در تو بس ازدیاد فاطمه بود
کارتو امتداد فاطمه بود
همه وفق مراد فاطمه بود
با تو زینب به یادفاطمه بود
علی از غصه ها رهایت کرد
تا که ام البنین صدایت کرد
با ستم پیشه در ستیزی تو
خطه بغض گریه خیزی تو
معنی عزتی عزیزی تو
به بنی الفاطمه کنیزی تو
تو کنیزی و منصبت والاست
مسندت جای خالی زهراست
پسران تو بنده عشقند
غضب بعد خنده عشقند
چهاربرگ برنده عشقند
تیغ های برنده عشقند
پسران تو در نایابند
سرورانم غلام اربابند
به تو چشم خدا نظر دارد
عشق شور تورا به سر دارد
آسمان شما قمر دارد
بیشه ات چهارشیرنر دارد
هستی ات ریخته به پای حسین
بچه هایت همه فدای حسین
بر مریدان حق مرادی تو
گریه شام و بامدادی تو
به همه درس عشق دادی تو
پای دروازه ایستادی تو
چشمت از فرط اشک بی سو شد
پای این غم سپید گیسو شد
پای دروازه پای خون حسین
داشتی درسرت جنون حسین
دل تو بود بی سکون حسین
زینب آمد ولی بدون حسین
زینب آمد ولی کمان قد بود
وای ام البنین مردد بود
گفت بر درد من دواست حسین
نور لا یطفأِ خداست حسین
تو اگر زینبی کجاست حسین؟
نکند که سرش جداست حسین
ای شکسته ترین بلور حرم
آه زینب بگو چه شد پسرم
گفت ای بیقرار خونجگرش
گوش کن تا به تو دهم خبرش
لشگر نیزه بود دور و برش
شمر از پشت سر برید سرش
شمر خیلی. زیاد عذابش داد
از لب تیغ کُند آبش داد
تو نبودی تنش به غارت رفت
کهنه پیراهنش به غارت رفت
رگ رگ گردنش به غارت رفت
بعد او گلشنش به غارت رفت
قدر یک نیم روز پیر شدم
آه ام البنین اسیر شدم
بدهم شرح خشکی لب را
یا تن زخم نا مرتب را
بنگر این پیکر پر از تب را
آه خیلی زدند زینب را
بعد عباس آب رفتم من
آه بزم شراب رفتم من
- شنبه
- 19
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 11:16
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سعید توفیقی
ارسال دیدگاه