• جمعه 31 فروردین 03


متن شعر حالات حضرت ام البنین (س) -(خواهم امشب چامه ای بنویسم از ام البنین )

531

خواهم امشب چامه ای بنویسم از ام البنین
از رشادتهای آن شیر اوژن شیر آفرین
 .
بعد زهرا آن یگانه گوهر درج عفاف
گشت باجان آستانبوس امیر المومنین
 .
با دلی لبریز از مهر علی و آل او
از نصیب عالم فانی بر افشاند آستین
 .
تا کند از کودکان زهره حق مادری
شد عروس خانه خورشید ایمان و یقین
 .
گرد غم از چهره ی اولاد زهرا پاک کرد
تا ،به روز حشر از زهرا نگردد شرمگین
 .
دست همت برگشاد و دامن خدمت ببست
تا شود از خرمن اولاد زهرا خوشه چین
 .
لحظه ای خود را بجای حضرت زهرا ندید :
«من کنیزم نسبتی باوی ندارم غیرازاین»
 .
افتخار این بس مرا خواند کنیز خویشتن
سرور نسوان عالم دخت ختم المرسلین
 .
همت والای او ساید به ساق عرش سر
وصف او بیرون بود از خامه این کمترین
 .
بود از بهر علی و کودکان فاطمه
مادری بس مهربان و همسری مهر آفرین
 .
جای زهرا روز و شب با جان و دل خدمت نمود
گرچه زهرا درجهان هرگز ندارد جاگزین
 .
نام خودراهم عوض کرد این زن والاتبار
تا نگردد کودکان فاطمه اندوهگین
 .
چار فرزند دگر زاد این زن غیرت مدار
هریکی درپیش دشمن همچوسدی آهنین
 .
بر زنی که زاده اورا داده اورا شیر پاک
دید هرکس قامت عباس را گفت آفرین
 .
ظهرعاشورا درآن هنگامه ی خون شد شهید
چار فرزند رشیدش در رکاب شاه دین
 .
چون بشیر آورد پیغام از دیار کربلا
شهریثرب گشت سرتاپای غرق شوروشین
 .
از بشیر اول سراغ سرور خود را گرفت
گفت فرزندان من قربان شاه عالمین
 .
ماجرای کربلا را باز گو کرد و گریست
بر امام مشرقین و مقتدای متقین
 .
از پس اعصارگویی همچنان آید بگوش
ناله های جانگداز حضرت ام البنین
.

  • شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1398
  • ساعت
  • 17:6
  • نوشته شده توسط
  • سید محمد حسینی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران