ميسوزم اين سه سال
از روضه هاي بشير
زينبي كه شد اسير
ازون سري كه تو طشت
دادن به طفلِ صغير
سوختم
براي قلبِ زاره زينب
سوختم
آخه مادر نداره زينب
سوختم
براي چشم تاره زينب
ميگيره گريَم ٢
چقدْر پير شده
توي اين شش ماهه زينبم
چقدْر پير شده
توي سينش آهه زينبم ٢
چقدْر پير شده
ديگر مرا ام البنين نخوانيد ، واويلا واويلا
ديگر پسر ندارم بي بنينم ، واويلا واويلا
از وقتي اومدم
كنيز مولا شدم
فدائيه زهرا شدم
خدا يه عباسم داد
مادر سقا شدم...
سقامو
وقفش كردم واسه زينب
دوره سره
حسين ميگردوندم هر شب
توو سختي
ذكر حسن جان داشت رو لب
شيرم حلالش ٢
ميگفت زينبم
تا سرِ عباس و رو نِي ديد
چي شد توو حرم
چقدَر بلوا شد و پاشيد
حسين خم شد و
فرق پاشيدشو بوسيد
حسينم خميد...
ديگر مرا ام البنين نخوانيد ، واويلا واويلا
ديگر پسر ندارم بي بنينم ، واويلا واويلا
از اشكاي رباب
سه ساله بي تاب شدم
از غصه بي خواب شدم
هر بار رباب و ديدم
از خجالت آب شدم....
آب آب
ذكر كابوسه ربابه
آب آب
خواب ميبينه مشكا پُر آبه
آب آب
پسرش توو گهواره خوابه
لالا لالايي ٢
حلال كن رباب
مشك اباالفضلمو زدن
حلال كن رباب
گلت رو با سه شعبه چيدن
حلال كن رباب
برا نبش قبرش اومدن
حلال كن رباب...
ديگر مرا ام البنين نخوانيد ، واويلا واويلا
ديگر پسر ندارم بي بنينم ، واويلا واويلا
- دوشنبه
- 21
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 11:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس میرخلف زاده
ارسال دیدگاه