اگرچه روزگار كينه
غصه به قلب تو نشونده
اما سه روز به زير آفتاب
پيكر بى سرت نمونده
عريان نشد پيكر تو تو قتلگاه
دختر تو نموند تو صحرا بى پناه
خواهر تو اسير نشد اى بى سپاه
واغربتا ....
لب تشنه ى آب بودى اما
بهت آقا آبو رسوندن
براى سر بريدن تو
كارو به گودال نكشوندن
تن تو رو شمر ديگه پشت و رو نكرد
محاسنت به خون ديگه وضو نكرد
نيزه به قلب تو كسى فرو نكرد
جانم حسين ...
- دوشنبه
- 21
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 11:17
- نوشته شده توسط
- سید محمد حسینی
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه