• یکشنبه 4 آذر 03

 حسن لطفی

متن شعر ولادت حضرت زهرا سلام‌الله -(از نجف آمده‌ام از نجف آبادِ علی )

1774

از نجف آمده‌ام از نجف آبادِ علی 
تا بخوانم همه جا نادِعلی نادِعلی
من و ایوانِ علی پنجره‌فولادِ علی
که علی عشق ، علی جام ، علی باده علی

هرکه شد غرقِ علی دید علی فاطمه است
مرتضی مثل کسی نیست ولی فاطمه است


باید از خلق  چهل سال جدا بنشیند
تا چهل سال فقط پیشِ خدا بنشیند
هِی به معراج رَوَد هِی به دعا بنشیند
چله‌ای آخرِ سر غارِ حرا بنشیند

تا خدا هرچه که دارد به پیمبر بدهد
تا به قرآنِ خودش سوره کوثر بدهد


باید او عینِ پیمبر  خودِ خاتم باشد
باید انگار خداوند مجسم باشد
باید او معنیِ اسلام مُسَلم باشد
جمع اسما‌ء خدا جامعِ اعظم باشد

باید این مرد علی باشد و حیدر بشود
تا که با حضرتِ صدیقه برابر بشود


مادرِ آخرت آمد که به دنیا برسد
خاکِ لب تشنه مُهیاست که دریا برسد
مریم و آسیه و هاجر و حوا برسد 
فاطمه آمده تا اینکه به زهرا برسد

 نقطه‌ی فا به بَرِ نقطه‌ی باء آمده است
آی جبریل بخوان مادرِ ما آمده است


چارده مرتبه حق گفت که تنها زهراست
چار علی چار محمد همه زهرا زهراست
یک حسین و دو حسن این سه به یکجا زهراست
حضرتِ جعفر از او حضرت موسی زهراست

او که مادر شده بر سرورِ پیغمبرها
پس بگو نیست مگر مادر پیغمبرها


هرچه جبریل پریده نرسیده‌است به او
هرکجا عقل دویده نرسیده‌است به او
کعبه از حج که رسیده نرسیده‌است به او
سینه را باز دریده  نرسیده است به او

فاطمه کعبه شده مکه اسیرش باشد
خواست تا کعبه فقط جایِ امیرش باشد


چادرش را که تکان داد جهان پیدا شد
اولین بار که خندید زمان پیدا شد
آمد از پیشِ خداوند و مکان پیدا شد
تا به لب گفت علی جان  ضربان پیدا شد

آفرینش شده خم بوسه زند خاکش را
 دید چشمانِ نبی معنیِ لولاکش را


کیست او اینکه رسیده به تماشای خودش
امتحان داده ولی قبلِ خودش جای خودش
هیچ کس نیست شبیهَش بجز آقای خودش
تا خداوند ببیند رُخِ زهرای خودش

او که آمد به زمین سجده بر آدم کردند
شد زمین هرچه که از باغ جنان کم کردند


او رحیم است خدا هم کرمش فاطمه است 
ذوالفقار است علی و دو دمش فاطمه است
هرکه از تیره‌ی  مولاست است غمش فاطمه است
دلِ او شد حرم و در حرمش فاطمه است

تا گرفتیم از این سینه نشانیِ تو را
یافتیم از دلِ خود قبرِ نهانیِ تو را


پایِ انوارِ تنورِ تو که مهمان بشویم
تازه سلمان شده و  تازه مسلمان بشویم
ما که بر راه توئیم آنچه شدی آن بشویم
مثل تو پای ولایت همه طوفان بشویم

 تا علی هست  همه یک رگِ غیرت داریم 
به تو سوگند که ما عِرقِ ولایت داریم


چه غم از  حادثه‌ها پیرِ خراسانی هست
چه غم از این همه غم غیرتِ ایرانی هست
آی ای خصم زبون  خونِ سلیمانی  هست
منتظر باش که یک سیلیِ طوفانی هست

منتظر باش که تیغِ عَلَوی تر گردد
«رفته سردار نَفَس تازه کند برگردد»

(حسن لطفی ۹۸/۱۱/۲۵)

  • شنبه
  • 26
  • بهمن
  • 1398
  • ساعت
  • 20:38
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران