الهی جان من شود روزی فدای مادرم
تا که نفس به لب رسد ، چونکه گدای مادرم
لایق این نیست لبم ، بوسه به پایش بزنم
به دست او بوسه زنم ، بهر رضای مادرم
بوسه به دست مادرم اگر که آن هم نزنم
چوب زنید برسرمن ، چوب عصای مادرم
وقت نماز روز و شب دعا کنم مادر خود
صلوات هدیه میکنم ، دفع بلای مادرم
به هر کجا و هر مکان پا بنهم روزی اگر
خوش ننشیند به دلم غیر سرای مادرم
زحمت بی منت او ، چگونه جبران بشود
اگر چه هم بوسه زنم به دست وپای مادرم
غصه ی من خوردبسی تابه کسالت بنشست
من چه بخواهم زخدا ، به زشفای مادرم
تانشود راضی زمن ، طلب کنم خدای خود
تا بخورد بر سر من ، درد و بلای مادرم
رحم به جان من چرا تاکه نفس به مادراست
به جان من تیر زنید ، تیر بلای مادرم
خبر دهید مادر من ، زین تن ناقابل من
اگر که او قبول کند ، هدیه برای مادر من
دسته گل آماده کنم ، تا بروم سرای او
چون که دوباره این دلم ، کرده هوای مادرم
- شنبه
- 26
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 20:40
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا ترابی گیلده
ارسال دیدگاه