خطابه ی کوفه منم
خون گریه کرده آسمون از ماتمم
هرسنگی گریه کرده از
اون لحظه های سخت سیلی خوردنم
من هم اسیری رفتمو
زخمای زنجیره هنوز رو گردنم
مونده جای اون شعله ها
رو معجرم رو چادر و پیراهنم
دنیا کرد فراموشم
من هم دختر زهرام
من هم زاده ی دردم
جامونده ی عاشورام
خاطراتم پره از غم ها
از اون کوچه تا به این صحرا
مثل زينب من جگر خونم
مثل زهرا سیرم از دنیا
ام کلثوم غریب زهرا
ام کلثوم غریب زهرا
ام کلثوم غریب زهرا
2
داغ سقیفه دیدمو
کشته منو غوغای بین کوچه ها
اما غریبم من هنور
تو قلب شیعه آره مثل مجتبی
من عمه ی ساداتمو
هم مقتلو دیدم هم اون بزم شراب
من هم دویدم روی خار
دنبال نی ها مثل زینبو رباب
هیشکی یادم نکرده
من روضه خون ندارم
از روضه های گودال
خیلی خاطره دارم
اما اسمم تو روضه ها نیست
ام کلثوم چقد غریبه
شیعه برده غمم رو از یاد
مظلومی مثل من کی دیده
ام کلثوم غریب زهرا
ام کلثوم غریب زهرا
ام کلثوم غریب زهرا
3
از چی بگم ، از قحط آب
از لالاییهای شبونه ی رباب
از قامتی که خم شده
یا اون لب چوب خورده تو بزم شراب
پرده نشینای حرم
تو کوچه بازارای شام و چشم بد
از خواهری میگم که خورد
هم سیلی و هم تازیونه هم لگد
دردم یکی دوتا نیست
کی میفهمه غمم رو
پیش چشم من آتیش
سوزوند کل حرم رو
حرفای من روضه و درده
چهره ی من همیشه زرده
چیزی رو که شما شنیدیدین
ام کلثوم تجربه کرده
ام کلثوم غریب زهرا
ام کلثوم غریب زهرا
ام کلثوم غریب زهرا
- چهارشنبه
- 30
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 15:8
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
خادم زینب
ارسال دیدگاه