همه میگن ام بنینم اما
حالا که من دیگه پسر ندارم
دست علمدارمنو بریدن
فک نکنید که من خبر ندارم
خبر آوردن آبروی پسرم رو بردند
خبر آوردند که سه شعبه ها به مشکش خوردند
خبر اوردند خبرش رو به حرم آوردند
پسرم تشنه لب آب افتاد
بفدای لب عطشان حسین
پسرم غریب و تنها جون داد
بفدای لب عطشان حسین
چرا رباب اینهمه غصه داره
بگید منم شبیه اون ببارم
مشک علمدار منو دریدن
فک نکنید که من خبر ندارم
خبر آوردن پسر رباب و با تیر زدن
خبر آوردن که به دست همه زنجیر زدند
خبر آوردن که حرم رو یه دل سیر زدند
پسرم آب شد از شرم رباب
بفدای سر طفلان حسین
پسرم آب نخورده لب آب
به فدای لب عطشان حسین
کوچه به کوچه کاروان و بردند
میخوام سر از رو خاکا برندارم
جسم علمدارو به خون کشیدند
فک نکنید که من خبر ندارم
خبر آوردن روسری هارو به غارت بردند
خبر اوردن دخترارو به اسارت بردند
خبر اوردند گوشواره هارو غنیمت بردند
پسرم رو سنگ بارون کردند
بفدای صوت قرآن حسین
سرم بچه م رو پر از خون کردند
بفدای لب عطشان حسین
- سه شنبه
- 6
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 11:15
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مهدی نظری
ارسال دیدگاه