عشق ما را پرورانده تا که سر بالا کنیم
خویش را مانند قطره راهیِ دریا کنیم
اصغر و اکبر ندارد ما به دنیا آمدیم..
تا که خود را قابِ عکسِ حضرت مولا کنیم
در نگاهِ ما اثر بخشیده شد با یک نگاه
مرده را احیا نموده کار صد عیسا کنیم
(در وجودِ ما.. نمی دانم چه ظرفی دیده اند)
(ما علی گویانِ عالم را علی نامیده اند)
من علیِ کوچکم کوچکترین سردارِ عشق
رونقی آورده ام با خود به این بازارِ عشق
خلقتِ من فرق دارد با تمامِ کائنات
می شوم بنیانگذارِ مکتبی در کار عشق
مُهرِ تأییدی زنم بر کربلا با خونِ خود
بچّه شیرم می شوم یاریگرِ سالارِعشق
(با سرانگشتِ خودم، هر عقده ای وا می کنم)
(هر دلِ شوریده ای را مست و شیدا می کنم)
من علیّ اصغرم ناز آفرینِ روزگار
می دهم بر کربلا و خاطراتش اعتبار
آبرویم را خدا داده ،خدایی طینتم
باب حاجاتم بخوانید عاشقانِ بیقرار
گریه هایم عالمی راجمی زند بر هم چرا ؟
هق هقم چیزی ندارد کم ز تیغِ ذوالفقار
(اصغرم امّا بزرگم بر تمامِ عالمین)
(چه مبارک طلعتی که هست بابایم حسین)
مادری دارم که دریایِ عفاف و غیرت است
خواهری دارم سه ساله ،که سراپا هیبت است
قبله گاهم هست آغوشِ علمدارِ حسین
بسکه دستانِ عمویِ نازنین پُر قیمت است
من علیّ اصغرم.. آزاده ام فرزانه ام
بی ریا هستم تمامِ کارِ من بی منّت است
(دلربایی می کنم بی ادعّا و بی ریا)
(می برم هر سینه زن را عاقبت کرببلا)
- سه شنبه
- 6
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 17:15
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه