• پنج شنبه 6 اردیبهشت 03

 محمد قاسمی

متن شعر غزل مرثیه حضرت امّ کلثوم سلام الله علیها -(سالیان سال من هم سایه‌ی سر داشتم)

514

سالیان سال من هم سایه‌ی سر داشتم
خاطری آسوده با چندین‌ برادر داشتم

سایه‌ام‌را هم نمی‌دیدندحتّی‌قوم‌وخویش
تا پناهی چون اباالفضلِ دلاور داشتم

کربلا تا شام رفتم با سپاه اَشقیا
من‌که‌روزی پاسداری مثل اکبر داشتم

خواهرم با نُطق‌ِ حیدروار فتحِ‌کوفه کرد
من‌ولی‌درخُطبه‌خواندن‌لحنِ‌ مادر داشتم

شمر را با امر من بلعید خاکِ شامِ شوم
در اسارت معجزاتی فوق باور داشتم

خیره‌بر رأسِ‌أباالفضلم‌شدم‌بی‌اختیار
تا که چشم از آستین پاره‌ام برداشتم

باز هم شُکرِخدا پوشیّه‌ام گرچه نبود
درهجوم‌چشمهای هرزه مَعجر داشتم

با‌ سکینه، با رُقیّه تا که همدردی کنند
کاش‌درجمعِ‌اَسیران‌،چند دختر داشتم

کاش‌وقتی‌کعب‌نِی‌بر پهلویِ‌زینب زدند
من‌در آنجا،حقّ‌ِحفظ‌ِجانِ‌خواهر داشتم

ازهمان‌روزی‌که‌چشم‌ِمادرم‌را خون‌گرفت
تا زمان پرکشیدن ؛ دیده‌ی‌ تَر داشتم

من‌که‌ خاکِ‌ زیرِ پایم آبروی‌ِ عرش بود
در دل ویرانه‌ها از خاک‌،بَستر داشتم

‌‌خولی‌و زَجر و سَنان...این‌اسمهایعنی‌که‌من
لحظه‌هایی‌سخت‌و تلخ‌و زَجرآور داشتم

  • پنج شنبه
  • 15
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 12:56
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران