تنها سپاه من مرو زهرا
تویی پناه من مرو زهرا
ای تکیه گاه من مرو زهرا
فاطمه جانم
وا کن دو چشم نازنین زهرا
غریبی مرا ببین زهرا
دیدم شدی نقش زمین زهرا
فاطمه جانم
عدو شرر به ماسوا می زد
دیدم که در کوچه تو را می زد
نصیب حیدر رنج و ماتم شد
کم کم نفس کشیدنت کم شد
سردار خیبر قامتش خم شد
فاطمه جانم
مرو که می شود علی تنها
چشمان سیلی خورده را بگشا
مُردم چو دیدم حال زارت را
فاطمه جانم
هنگام ره رفتن چرا ای یار
عصای دست تو شده دیوار
شکسته شد گنجینه ات دیدم
من شعله بر آیینه ات دیدم
میخی درون سینه ات دیدم
عزیز حیدر
ای لاله از تو برگ و بر افتاد
لگد به در زدند و در افتاد
یادم نرفته که ثمر افتاد
عزیز حیدر
خدا می دونه که چه نامردن
سیصد نفر حمله به در کردن
******
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج
- جمعه
- 16
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 15:22
- نوشته شده توسط
- سادات
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه