کارِ دنیا رو ببین...آتیشم زد ماتمت
خدا رو شکر میکنم دارم میمیرم از غمت
کارِ دنیا رو ببین...که شدم من بی پناه
سایه ی روی سرم بی تو شدم بی تکیه گاه
رفتیو شد روزگاره من سیاه....
نمیره از خاطرم که خاکِ سرخِ قتلگاه
مگه از یادم میره اون روزی که...
اومد از میدون صدای شیحه های ذوالجناح
از تو برام مونده یادگار...پاره پیرُهن
روضه میخونم با دیدنه....عقیقِ یمن
خیمه ها میسوختُ چادره...روی سرِ من
یه عده نامرد با هرچی بود...مارو میزدن
هر روز برا تو گریه کردم.وای.وای.وای.وای
یاد رباب پا نیزه میگفت.لای.لای.لای.لای
بنددوم
به یادت با دل خون ....بیدارم شب تاسحر .....
یادمه تو قتلگاه دیدم تو رو بی بال وپر
یادگارمادرو.... در آوردن ازتنت.....
چی سرت اومدچرا شد پاره پاره جوشنت
گرگارودیدم کمین کردن برات
دست وپامگمشدتا قاتل پنجه انداخت تووموهات
به تن تو با لگد افتاده بود
میزدی تو دست وپا من هم وداع کردم باهات
تن پاک تو روی زمین... رهاشده بود
سرِسرِتو تو قتلگاه... دعوا شده بود
حرمت حرم شکسته شد ...بعد تو داداش
غارت خلخال و گوشواره... رواشده بود
گریمشده مثه سکینه های های های
ای تشنه لب روضم همینه وای وای وای
بندسوم
گریه هام اگه گذاشت... میگماز غمای تو
خدارو شکر پیر شدم رفتی و سوختم پای تو
گریه هام اگه گذاشت ....میگم این یه سالو نیم
علمت رو دوش من بود بعد اون داغ عظیم
ازجسارت خواهرت خسته نشد
اصلا انگار کن که دست دخترت بسته نشد
امون از از جای طناب وسلسله
هرکاری کردم دیگه این روضه سر بسته نشد
چجوری بگم حکایت... اهل حرمو
دشمنو دیدمگرفته بود ...دورو برمو
نبودی ببینی کارمن... به کجا رسید
تو بازار شام بگم کدوم... دردسرمو
گریم شده مث سکینه های های های
ای تشنه لب روضم همینه وای وای وای وای
شاعر:علی خبازی حسین نوری
- دوشنبه
- 19
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 10:57
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین نوری
ارسال دیدگاه