خاطرههاتو بغل میکنم آروم شه آغوشم
از روز عاشورا لباس مشکی میپوشم
بالاخره به آرزوم رسیدم
یه سال و نیمه درد و غم کشیدم
ولی یه دلخوشی دارم تُو دنیا
همه میگن یه مادر شهیدم
مث غم من داداش، کسی ندیده
آخه جلو چشامه همش سر بریده
.........................................
لحظهی آخری که دیدمت بیسر نگام کردی
با خوندن قرآن روی نیزه دعام کردی
اگه بیای میبینی اشک و آهم
بیا منو ببر که چشم به راهم
یه دل سیر برات روضه میخونم
هنوزم انگاری تُو قتلگاهم
هزارتا نامرد حسین، دور و برم بود
دیدی آتیش خیمه، داداش رو معجرم بود
..........................................
رو نیزه دیدی غصههای قافله بود و
رو نیزه دیدی طعنههای حرمله بود و
سرِ بریده روبروی ما بود
تُو خاطرم سرِ رو نیزهها بود
بدن بیسرت یادم نمیره
رو خاکا بود و زیر دست و پا بود
چه روز سختی برام، دشمن رقم زد
ولی زینب به هرجا بود از عشق تو دم زد
با اجرای مصطفی مروانی
- دوشنبه
- 19
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 11:37
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حمید رمی
ارسال دیدگاه