یا زینب کبری(س)
بعد تو ای دلبر دلدارها
آرزوی مرگ کردم بارها
زینب بی تو دگرمعنا نداشت
زندگی ام شد پر از اجبارها
بود هر روزم قرین اشک وآه
کشت آخر زینب این تکرارها
تا میآمد یاد من رویت حسین
می شدم دلتنگ آن دیدارها
داغها دارم به دل از کربلا
وای از آن طوفان وآن گلزارها
چیده شد گلهای باغ مصطفی
کودکان، سربازها، سردارها
وای من از آن وداع آخرت
اشکها وناله ها، گفتارها
وای، از آن خنجر و شمرلعین
ضربه ها بر حنجرت بسیارها
وای از آن پیکر که روی خاک ماند
وای از آن سرها وآن نیزارها
وای من ازآن اسارت بعد تو
مانده از آن برتنم آثارها
وای از شام بلا خلقی لعین
سختی دروازه و بازارها
بازگشتم در مدینه بی حسین
در حصار بی کسی، اعسارها
در دعاهایم به درگاه خدا
داشتم بر مرگ خود اصرارها
شاد باشم حال مرگم آمده
راحتی گردد همه دشوارها
فصل هجران من وتو شد تمام
به به از این وصلها، دیدارها
شعر:اسماعیل تقوایی
- دوشنبه
- 19
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 21:7
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه