پیچشی افتاده در کارم،نمی آیی کمک؟
خوب می دانی که بیمارم ،نمی آیی کمک؟
از فراقِ تو فقط حسرت نصیبِ من شده
پرده را بردار ای یارم ،نمی آیی کمک ؟
زیرِ بارِ سهمگینِ غصّه ها جان می دهم
گرچه مولاجان که سربارم ،نمی آیی کمک ؟
دردسر سازم! قبول.. ای با وفایِ روزگار
بینِ دنیا بی خریدارم ،نمی آیی کمک ؟
لحظه ای رو بر مگردان از منِ بی چشم و رو
گرچه که خیلی دل آزارم ،نمی آیی کمک ؟
باز کن آقا گره.. عقده گشایی کن ز خلق
یک نظر بنما گرفتارم ،نمی آیی کمک ؟
ناز را کم کن عزیزِ فاطمه.. خیمه کجاست ؟
لطف کن در پشتِ دیوارم ،نمی آیی کمک ؟
صاحبِ عصر و زمان.. اذنِ ملاقاتی بده
مستحقِ لطفِ بسیارم ،نمی آیی کمک ؟
- سه شنبه
- 20
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 14:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه