یا موسی بن جعفر(ع)
سالها گوشه ی زندان عدو جایش بود
خاک مرطوب زمین منزل ومأوایش بود
او غریب الغربا بود وبدور از شهرش
تحت ظلم وستم دشمن رسوایش بود
دور بود از همه ی اهل وعیالش مولا
دیدن روی رضایش همه رؤیایش بود
محبس سندی شاهک چه براو سخت گذشت
با خدایش همه گه ناله ونجوایش بود
باب حاجات همه حضرت کاظم هر روز
همچو زهرا(ع) زخدا مرگ تمنایش بود
حاجتش گشت روا با مدد زهر جفا
جگرش پاره وخون بر دل تنهایش بود
درد بر پیکرش افتاد وبخود می پیچید
ذکر یا فاطمه با اشک به لبهایش بود
همچو اسلاف خودش شهد شهادت نوشید
هفتمین ماه ولا شوق به عقبایش بود
بدنش ماند چنان جد غریبش برخاک
گوییا این زخداوند تقاضایش بود
شعر:اسماعیل تقوایی
- یکشنبه
- 25
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 16:36
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه