بدهکاران چشمانت همه باب الحوائج ها
مطیع محض فرمانت تمامی نتائج ها
تو حاجت دادی و حاجت بدستانت مسلمان شد
ولی لعنت به قاتل های تو مثل خوارج ها
شفا بخشیده ات دیگر ندارد درد بی درمان
که عاجز مانده اند از کار تو کل معالج ها
تهی دستان به دربار تو رو انداختند اما
خودت با دست خود دادی به او خرجِ مخارج ها
دخیلت هر کسی گشته نگفته حاجتش دادی
تو آن باب الحوائج که روا کردی حوائج ها
دلت بهر مریدانت همیشه هرکجا نرم است
دم گَرم تو زهرایی بُود الحق دمت گرم است....
- سه شنبه
- 27
- اسفند
- 1398
- ساعت
- 20:57
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه