از محبس عراق چو خیزد نوای من
شور افکند به دشت حجاز آه و وای من
.
چون نی، نوا به گوشۀ زندان کنم مدام
لاهوتیان دهند صدا بر صدای من
.
مُلک حجاز نیست،دیار مخالفت
کو همدمی به گوشة غرب برای من
.
رازِ دل شکسته نهم با که در میان؟
تا آه و ناله سر کند از ماجرای من
.
موسای عصر خویشم و کاظم ملقّبم
از آب دیده در دل دریاست جای من
.
خورشید عمر من لب بام اجل رسید
شد چون هلال قامت سرو سای من
.
گر بنگرد ز روزنۀ محبسم کسی
جسم من اشتباه کند با عبای من
.
تشخیص کی دهد بدنی زیر این عباست
آن هم که پاره پاره شده چون قبای من
.
پوسیده رخت من ز رطوبت در این مکان
کس نیست با خبر ز من و ابتلای من
.
شد سالها که جای من است این سیاه چال
بر حال من ز لطف ببخش ای خدای من
.
باد صبا ز پای در آرد چو گل مرا
گر بر زمین ز دست من افتد عصای من
.
دادم رضا بجور عدو در رضای دوست
جانم به لب رسید و نیامد رضای من
.
جدّم شهید گشت به دشت بلا اگر
بغداد شد ز جور عدو کربلای من
.
از زهر کینه سوخت دل و جانم ای خدا
مجروح کرد حلقۀ زنجیر پای من
.
کس گر در این دیار نگیرد به من عزا
گیرد به اشک چشم «حسینی» عزای من
- شنبه
- 2
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 21:30
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سعدی زمان سیدرضا حسینی
ارسال دیدگاه