مدح پیامبر ص
ای شمس جهان و سر هستی
از روی تو صد جهان به مستی
در وصف تو مانده لال آدم
ای فیض نخست و نور اقدم
در وصف تو شد چون خلق حیران
یک آیتی از تو گفت قرآن
تا عالم و آدم است بر پا
آیین محمد است بر جا
غم میرمد از فروغ رویش
هر عالم و آدمی به سویش
صد عالم و آدمی به یک بار
همتا نشود وِ را به یک تار
هر دل زده است گره به مویش
تا رو کند او مگر به سویش
آن جلوه پر فروغ دادار
در هر دو جهان بود مددکار
آیینه ذوالجلال احمد
گردون زده زیر بال احمد
تا قاب دو قوس رو به هو رفت
جبریل امین از آن فرو رفت
در خلوت سر و اوج هستی
زد تیشه به فرق بت پرستی
خوش شاه جهان به عرش هو رفت
با حضرت به حق گفتگو رفت
نبود به جوار حق مگر او
شد نه فلکش چو دست و بازو
از عرش، خدا وِ را سخن گفت
با لهجه میر انجمن گفت
زان روی که لوح حق پرستی
باشد به دو دست میر هستی
نبود به جهان بِه از محمد
آن نور و (ضیاء) حی سرمد
- شنبه
- 2
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 23:58
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رضا توحیدی
ارسال دیدگاه