مثلِ فطرس بال و پر وا می کنم با یک نگاه
نامِ تو مهمانِ لب ها می کنم با یک نگاه
قرن ها را درنوردیدم.. رسیدم محضرت
درشبِ میلاد غوغا می کنم با یک نگاه
پایِ گهواره دخیلی بسته ام از جنسِ شور
رازِ دل را با تو افشا می کنم با یک نگاه
(شب شبِ میلادِ مسعودِ تو ای نورِ جلی ست)
(زاد روز سیّد و مولا حسین ابن علی ست)
خانه ی زهرا و حیدر را چراغان کرده ای
چشمِ احمد را ز شادی غرقِ باران کرده ای
گاه خنده گاه گریه می کند ختمِ رُسل
با طلوعِ رویِ خود.. دل را چه حیران کرده ای
مشعلِ راهِ هدایت.. کشتیِ درماندگان..
آمدی و با قدومت خوب طوفان کرده ای
(نوکران تا روزِ محشر آرزومندت شدند)
(ابتدا نوکر.. سپس مانند فرزندت شدند)
درشبِ میلادِ تو انگار رحمت پا گرفت
در دلِ سینه زنانِ دهر... دولت پا گرفت
بعدِ احمد ..حیدر و زهرا سپس وجه الحسن
در رگِ ساداتِ عالم یک اصالت پا گرفت
تا که لبهایِ پیمبر خواند از کرببلا..
درهمان خانه.. همانجا.. اصلِ هیئت پا گرفت
(آمدی از معرفت تا جام ها را پُر کنی)
(آمدی تا اسیران را مثالِ حُر کنی)
گرچه که دیر آمدم امّا نمک خوارِ توام
با دلِ بشکسته ام امشب خریدارِ توام
یوسف آل محمـّد.. یک نظر بنما ببین
رونقی هرچند کوچک بینِ بازارِ توام
سائلی هستم سمج.. با قلبِ پُر درد آمدم
زار و خسته.. منتظر در پشتِ دیوارِ توام
(از منِ بیچاره هم یک نوکرِ دیگر بساز)
(مثلِ مولایم علی از نوکرت قنبر بساز)
در شبِ میلادِ تو اهلِ ترّنم می شوم
گاه پیدا می شوم گه در خودم گم می شوم
من غبارِ این درم حالا اجازه می دهی ؟
فرصتی داده شود گرمِ تکّلم می شوم
گریه کردن را مگیر از من بحقّ ِ مادرت
آخرش با اشک هایم.. باده ی خُم می شوم
(سیّد و مولا تویی تنها،تویی نورِ دو عین)
(در دلم حکّ کرده اند نامِ شریفت یا حسین)
- یکشنبه
- 3
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 14:42
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه